Tuesday, January 19, 2010

خاطره ای از پوریا پورسرخ


چندروز پیش به اتفاق پوریا به مطب دندانپزشکی رفتیم . آقای دکتر خیلی تحویلمان گرفت و یک ویزیت ساده تقریبا دو ساعت طول کشید . در تمام مدتی که پوریا روی صندلی مخصوص نشسته بود خنده از لبهای آدمهای داخل اتاق دور نمی شد . پوریا مدام شوخی میکرد و به طور کلی مطب را روی سرش گذاشته بود .بعد از تمام شدن معاینه به اتاق مخصوصی راهنمایی شدیم تا نسکافه بخوریم (من چایی رو ترجیح می دم !)آقای دکتر با لحنی شگفت زده رو به من کرد و گفت "اصلا فکر نمی کردم آقای پور سرخ اینطوری باشن !!!" گفتم "مگه چطورن ؟!" وایشان یک جواب تاریخی به من داد ... " خیلی خوبن !!!" سالهاست که هنرمندان ایرانی فاصله ای عجیب بین خودشان و مردم ایجاد کرده اند و آن را نشانه ی روشنفکری و سوپراستار بودن می دانند و در این شرایط مردم حق دارند که "خوب"بودن آنها را باور نکنند
البته پوریا اصلا این طورنیست

4 comments:

Unknown said...

به قول شب شیشه ای:این کیه؟که قد آینه عکسش و زدم به دیوار چقدر شبیه من نیست...نه خدایا منم انگار

Unknown said...

سفارش بديم خاطره ميگيد؟؟؟

arezu .h said...

belakhare ba koli zahmat fahmidam chetory mishe comment gozasht va movafagh shodam aghaye rashid pour.rasti hichi jaye chayi ro nemigire manam chayi doost daram .faght ghandesh zarar dare .mage chayi bedoone ghand bekhorid shoma ham.shoma yek honarmande besyar motevaze va mardomi hastid vaghean jaye tashakor dare

رُژیار said...

اتفاقا چند سال پیش تو یه هتلی بودم که ایشون و چند تا از هنرمندا و مجری ها هم بودن، شاید باورتون نشه اما من همیشه از اینکه خلوت کسی رو به هم بزنم و ازش بخوام بهم امضا بده و عکس بگیرم متنفر بودم، اما پوریا اونقدر متفاوت، مودب، بی حاشیه بود (مخصوصا تو اون جمعی که با لودگی هایی که این روزا بعضی از تازه هنرمندا دارن، همراه بود) که ازشو خواستم باهام عکس بگیره و چقدر بی غل و غش بود این پسر...