
باور کنید این یکی از بی نظیرترین خاطره های من است ... آدم سرشناسی ما را برای صرف شام به یک رستوران ویژه دعوت کرده بود . دنگ و فنگ عجیبی داشت . برای ورود به محوطه باید هزار جور مجوز صادر می شد . ساعت هشت شب به همراه ناصر به ورودی اصلی رسیدیم . جوان بسیار خوش برخوردی از اهالی لرستان مسئولیت محافظت و نگهبانی را بر عهده داشت . در نگاه اول من را نشناخت و با لحن رسمی مجوز ورود خواست . اما بلافاصله لبخند زد و به گرمی سلام داد . کلماتی که به کار می برد بسیار بسیار شیک و محترمانه بودند .... " از حضرتعالی تقاضا می کنم چند لحظه تامل بفرمایید تا الساعه با مرکز هماهنگ کنم " .... " تورو خدا جسارت بنده را ببخشید اما اجازه می فرمایید تا افتخار داشته باشم که با شما عکس بگیرم ؟" ... با کمال میل پیاده شدم و عکس گرفتم . از شدت متانت و ادب آن جوان تعجب کرده بودم . ناصر از فضای به وجود آمده استفاده کرد و گفت " عزیزم اجازه بده ما بریم تو ... دیدی که آقای رشید پوره " .... وآن جوان با لحنی ساده و معصومانه گفت " ... خیلی عذر می خوام ... خیلی شرمنده ... آگه جناب آقای رشیدپور بدون مجوز تشریف ببرن داخل از نظر من غلط زیادی محسوب می شه ".... من و ناصر مثل بمب ترکیدیم از خنده !!! و آن جوان هاج و واج نگاه می کرد و اصلا حواسش نبود که ادبیات این جمله ی آخر چقدر فرق داشت............ البته من مخلص همه ی عزیزان دوست داشتنی لر هستم و صد البته که حق با ایشان بود و قانون برای همه یکسان است