
تصمیم گرفته ام تا هر چند وقت یکبار به برخی نکات تخصصی در حوزه ی سینما بپردازم تا محملی برای هم اندیشی با مخاطبان عالی مقام این وبلاگ فراهم آید . برای آغاز چنین بحثهایی مقوله ی حقیقت و واقعیت در دنیای سینما را مطرح می کنم
آیا پرده ی نقره ای آیینه ی تمام قد واقعیت های جامعه است و یا ترجمه ی قابل درک از آرمانهای آن ؟ برای پاسخ به این سوال ابتدا باید تکلیف خودمان را با ذات و جوهره ی سینما مشخص کنیم . بدیهی است که این صنعت وارداتی بوده و تلاش برای آفرینش توجیه شرقی در این باب بیهوده خواهد بود . بهتر است تا با چشمهای باز و بدون انکار واقعیت نسبتی متعادل بین خاصیت های این صنعت و داشته های فرهنگی خودمان برقرار کنیم
از آن جهت که خمیر مایه ی تکنیک بر پایه ی واقعیت استوار است پس اولین توقع از صنعت سینما نمایش بی کم و کاست واقعیت خواهد بود . موضوعی که سالیان طولانی اهالی هالیوود را به خود مشغول کرد . اما در این میان سهم حقیقت چیست ؟ آیا آرمانهای بشری به پرده ی نقره ای راه خواهند یافت ؟ توقع آرمان گرایی از یک پدیده ی تکنیکی محض نا معقول است . پس چه باید کرد ؟ اینجاست که نام مبارک هنر به میان می آید تا بر این پیکر واقع نما روح آرمانی دمیده شود . سینمای غرب مدتی است که این راه را برگزیده و تلاش می کند تا داشته های فرهنگی مغرب زمین را در قالب بسته های آرمانی به تمام جهان نمایش دهد . فیلم هایی مانند ماتریکس .. بلک بوک .. میلیونرزاغه نشین .. بنجامین باتن و دهها نمونه ی دیگر از این دسته اند
شاید به این دلیل که سینما اصالت غربی دارد آنها بهتر توانسته اند تا زبان مترجم برای بیان حقیقتها و آرمانهایشان را بیابند . اما در این سو ما در کجای راه به سر می بریم ؟
شاید اولین پاسخ آن باشد که هنوز مرز شفاف بین آرمانها و واقعیتها در جوامع مشرقی وجود ندارد . گروه های مرجع برای به دست آوردن دل توده ها ناچار از قلب واقعیت به نام آرمان هستند و توده های مردم در تلاش برای ستاندن حقوق خود آرمانها را جامه ی واقعیت می پوشانند . طبیعی ست که در چنین آشفته بازاری نتوان نسبت سینما با حقیقت های جامعه را بازگفت
اما با استمداد از این برهان که رسیدن به آن مرز شفاف خود یک آرمان دیگر است و این بر پیچیدگی موضوع می افزاید لازم است تا با بهره گیری از آنچه که وجود دارد (واقعیت ) مسیر مشخصی را برای رسیدن به مطلوب ( آرمان ) مشخص کرد
شاید با همین رویکرد بود که واژه هایی مانند سینمای معناگرا و سینمای ملی به دایره المعارف هنری ایران اضافه شد . اما ابهام در کارکرد و نقشه ی راه به شدت تمام پابرجاست . به همین دلیل است که بسیاری از سینما گرها نسخه های کسالت آور فیلمشان را به عنوان اثر آرمان گرا به مخاطب تحمیل می کنند و در سمت دیگر کارگردان های گیشه آثار خود را بر گرفته از متن جامعه می پندارند
برای آنکه این نوشته ها شما را خسته نکند باقی مطلب را به فرصتی دیگر موکول می کنم و همین طرح موضوع را غنیمتی می دانم تا نظرهای هوشمندانه ی شما به دانسته های من بیافزاید