Sunday, March 21, 2010

از کسوت تا پیشکسوت


یکی دو روز مانده به عید مهمان جمعی از مهندسین نخبه و جوان کشورمان بودم . مراسمی برگزار کرده بودند . علی لهراسبی هم بود . خیلی وقت بود که همدیگر را ندیده بودیم . این روزها تلفن و پیامک خیلی از دیدارها را سد کرده . او همیشه من را به باخت در بازی اسنوکر تهدید می کند ! البته از راه دور .... چون می داند که توانایی چنین کاری را در یک مصاف واقعی ندارد

حاشیه رفتم ... ببخشید ... نکته ی اصلی این خاطره آنجاست که هربار که من به اتاق پشت صحنه می آمدم علی با حساسیت تمام از برخورد و انرژی حاضران در مراسم پرس و جو می کرد . نه یک بار که شاید ده بار . دلیل این موضوع واضح است . هنرمند تمام هویت و طراوتش را از نفس گرم مخاطب می گیرد و اصلا اگر کسی به جایی رسیده و به اصطلاح دیده شده به مدد همین نگاه بلند و پر عاطفه ی مردم بوده . راستش را بخواهید مرگ یک هنرمند زمانی فرا می رسد که مردم به او بی اعتنا شوند و تشویقشان از سر رفع تکلیف باشد

همین چند وقت پیش در یک مراسم بزرگ از کسی دعوت کردم که به روی صحنه بیاید . او قبلا هنرمند محبوبی بود . اما به هر دلیلی مردم تشویقش نکردند . زمانی که روی صحنه با او دست دادم دستهایش سرد بود . سرمایی به اندازه ی تمام سالهای محبوبیتش

باز هم حاشیه رفتم ... هرچند که جمع مهندس های جوان را اکثرا آقایان تشکیل می دادند و اصولا انتظار می رود که چنین مخاطبی رابطه ی آنچنانی با ترانه های عاشقانه نداشته باشد اما با انرژی و مهربانی تمام از علی لهراسبی استقبال کردند و به جرات می گویم که علی به مدد همین همراهی توانست یکی از بهترین اجراهای عمرش را ارائه کند

روزی با استاد مشایخی در امتداد ساحل خلیج فارس قدم می زدیم . دوست سومی هم در جمع ما بود . جمشید خان با تکیه به یک مثل معروف خطاب به رفیق هنرمندمان گفت ... بابا این عینک آفتابی رو وردار ... این همه زحمت کشیدی که مردم بشناسنت ... حالا چرا خودتو قایم می کنی ؟

و این یکی از آفت های جامعه ی هنری ماست ... هر کسی که دوروزه به شهرتی می رسد به سرعت چهره در نقاب می کشد و احساس ستارگی به او دست می دهد . اتفاقا در این بی راهه جوان ها تنها نیستند که من چند پیشکسوت را هم در چنین کسوتی دیده ام

22 comments:

sahar said...

bahatoon movafegham aghaye rashidpour. honarmand bayad mardomi bashe ta betoone khodesho to dele mardom ja kone. Honarmande mardomi yani Parviz Parastooyi, yani ostad mashaeikhi, va khailihaye dige. Na mesle yeseri be estelah "superstar" ke hala manzooram shakhse khasi nist, vali khailiha ta be jayi miresan sari khodeshoon ro gom mikonan moteasefane...
Ali Lohrasbi ham vaghean doost dashtaniye, va honarmand

بامداد راستین said...

سلام کامنت من ربطی به این پست نداره ولی مینویسم.
سال نو مبارک. امسال من اولین نوروز را در غربت سپری میکنم. وبلاگتون را دیدم کلی ذوق کردم هنوز زنده رود ما مبرید؟

ساسان.ک said...

سلام...
لهراسبی صدای خوبی داره کاراشم خوبه.
چه خوب میشد میذاشتند هنرمندای محبوب وهنرمند به معنای واقعی هم به کار خودشون ادامه میدادند وکشورو به خاطر محدود بودنشون ترک نمی کردند....
ساسان.ک

arezu .h said...

khatere ghashang va amoozandei bood aghaye rashidpour,che onvane ghashang va ba mafhoomi (az kesvat ta pishkesvat).mam ham bahatoon kamelan movafegham aghaye rashid pour.honar yani zibayi va honarmand nemooneh in zibayihast va vaghti raftaresh ba oftadegi va tavazo va mardomi boodan hamrah bashe oon moghe zibayi honar va honarmand boodan dar oon chandin barabar mishe,dar vaghe honar age ba akhlaghe honari hamrah bashe zibayish chandin barabar mishe ,... aghaye rahid pour shoma yeki az honarmandane mahboob va mardomiye keshvaremoon hastid ke nemooneh akhlagh besyar khoob..,tavazoh,..va mardomi boodan hastid,enshalah ke dar sayeh altafe elahi hamishe shad va sarboland bashid,.....(arezu haghpanah)

يار دبستاني said...

زيبا نوشته بوديد اقاي رشيد پور
سبز باشيد

Memorialist said...

حرف دل ما رو زدی ! مثلا که چی ؟
تا به یک جایی می رسن یادشون می ره چی بودن و چی شدن و چرا این طوری شدن . البته فقط بعضی ها جسارت به بقیه هنرمندان نمی کنم .

آرش سیگارچی said...

یاد علیرضا افتخاری افتادم. یادم هست که اون روزهای درمانم ، در رشت افتخاری کنسرت داشت و من می دانستم که مادرم کارهاش رو دوست داره بلیتی تهیه کردم تا برود و روحیه ای بگیرد (من داشتم به او روحیه می دادم!) رفت و آمد ، حالش گرفته بود. گفت این فقط می تونه تو استودیو بخونه. تو کنسرت لایو ، داشت لب می زد!
یه جورهایی گویا ارتباط هنرمند ها ، بخصوص تو موسیقی ، با مخاطب قطع یا کم شده ...

سمیرا حسینی نژاد said...

به نام خدا
سلام عمورشیدپور . خوبی که انشاالله . بازم عیدتون مبارک باشه . در مورد مطلب خوبی حرف زدین .
هنرمند با نگاه ردمه که بین مردم باقی می مونه .

موفق باشی عمو رشیدپور

خداوند قلبهایمان را تاریک و تباه نکن بع از آنکه هدایت فرمودی آمین

پریزاد said...

جامعه ی هنری کمی حق دارد . تنها به آن اندازه که گاهی درک نمی شود . حس نمی شود . حمایت نمی شود . اما با شما بیشتر موافقم ... معزل ستاره شدن یکی است و خب فردی ٬ اما ستاره ماندن جمعی و پر از هزار مشقت است ... خودم هم فکر می کنم هنر بیشتر در این قسمتش است یعنی در اوج و همچنان ماندن . آقای رشیدپور ٬ من واقعا نمیدانم که چرا اینطور است ؟ و البته که فقط در میان هنرمندان ما اینطور نیست ... و این جریان کاملا در زندگی و ارتباطاتش عمومیت دارد ... اما افراد غیر معمول تر چون سرشناس تر هستند بیشتر به چشم می آیند ... میدانید که ملت هنرمندی داریم ... هر یک به نوعی ... و واقعا برای من هم سوال است که حتا عادی ترین انسانها هم در رو به رویی با معمولی ترین تغییرات زندگی ِ شان دیگر در دنیای عادی حضورشان احساس نمی شود ... چرا اینهمه از هم تافتگی ؟ خیلی دلم می خواهد بدانم چه اجباری وجود دارد ؟ و اصلا چطور می شود ؟ بیشتر دوست می داشتم پاسخ دوست سوم را هم به سوال استاد مشایخی می نوشتید ؟ چرا ؟ چرا نمی توانیم خودمان باشیم ؟ من فکر می کنم بیشتر ریشه در فردیت ما دارد یعنی اگر من ِ نوعی از ریشه خودش را بیابد و هر کس هم پایبند اصول فردی زندگی خودش باشد در نهایت احترام به دیگری ... آنوقت جامعه هم به آرمانهایش در نهایت آرامش و رضایت خواهد رسید ...! و این خیلی سخت است چون دنیا خیلی دست به دست است و گاهی آدمها دست از هم و همه می کشند و در خودشان فرو می روند ... و این گاهی ها که گاهی حس می شوند خیلی غم انگیز و دردناک اند و البته در بعضی از موارد شرمناک !!! ای کاش می شد " همیشه " برای عبور از خود و هم ٬ تنها کمی راه را باز می کردیم نه بیراهه ... به شرط اینکه هر کسی حد رعایت خودش و دیگری را در روابط بداند تا مثل آقای مدیری در هزار و دو هزار چهره اشتباهی نشویم ٬ مرد و زن هم ندارد
!!!

"
ای بازیگر گریه نکن ... ما همه امون مثل همیم ...صبحها که از خواب پا می شیم ... نقاب به صورت می زنیم
...
"

Anonymous said...

سلام
جون من بنویس قضیه زنده رود اصفهان چیه ؟

چی شد ؟

تو رو خدا بگو

دردسر تازه ای بنام کیوان ساکت اف said...

زیبا بود آقای رشید پور

rahgozar said...

سلام‏‏‏ بی ادبی نباشه .برخی دوستان کامنت هاشون خیلی طولانی هست...

rahgozar said...

سلام‏‏‏ بی ادبی نباشه .برخی دوستان کامنت هاشون خیلی طولانی هست...

مریم وفایی said...

سلام جناب رشید پور سال نو مبارک
انشاالله سالی سرشار از :خدا عشق سلامتی شادی وپول داشته باشید....همچنین با اجراهای رسانه ایه متعدد انگونه که خودتان میخواهید...

من said...

ته دلم خالی شد

چقد سخته اینقد تو چشم بودن

اینقد لبه ی تیغ بودن

Mohammad said...

آقای رشید پور نان را به نرخ روز نخورید لطفا!
اینکه فیلم های آقای ده نمکی چگونه اند؟ شما را به سخن استاد پرویز پرستویی ارجاع میدهم که فرموده اند:"من در کاری که هیچ ارتباطی به مسائل جنگ ندارد و فقط قرار است هر جور شده مردم را بخنداند بازی نخواهم کرد."
اما شما آقای رشید پور، زمانی که شبها در کانال 5 تلوزیون برنامه زنده اجرا میکردید و از آقای ده نمکی برای مصاحبه به خاطر فیلم اخراجی ها دعوت کردید و به به و چه چه سر میدادید، چطور شده امروز احساس نگرانی کردید؟ آیا آن شب ها سیما و مینا را متوجه نشده بودبد؟ آیا نباید آن شب ها این انتقادها را میکردین؟ آقای رشید پور مردم حافظه ی خوبی دارند و همه ی وقایع را به خاطر می سپارند!

arman said...

جناب آقای رشید پور
بنده برخوردهای اهالی سینما با آقای ده نمکی در خصوص فیلم اخراجیهای یک را دیدم و مظلومیت و بی بندوباری در آن فضا را مشاهده کردم و دیدم که چقدر نظر تنگی ها در آن فضا وجود دارد، بنده تخصص سینما ندارم، ولی تعجب می کنم چرا فکر میکنید اگر کسی خارج از کلیشه ای که شما بدان اعتقاد داریئ رفتار کند به بیراهه رفته؟ عالم هنر نه عمق دارد و نه از هر جهتی محدود است چه بسا هنر مندان بزرگ کسانی بودند که مرزهای قراردادی را شکستند وسبک جدیدی را ابداع کردند، چرا اینقدر تحقیر آمیز با دیگران صحبت می کنید سابقه شما حتماً بیشتر از آقای ده نمکی است اما بینش ودانش شما بیشتر است؟
نکته آخر اینکه اینهمه سریالهای آبکی فیلمهای بی محتوا با مضامین ازدواج و عشق و عاشقی تولید میشه چرا به آنها حساس نیستید؟ علتش واقعاً روشن است چون ده نمکی متعلق به تفکری است که ارزشهای و اعتقادات اسلامی را سرلوحه خود قرار داده شما تمایل ندارید این تفکر بر سینما حاکم بشه.
جناب آقای رشید پور این اظهار نظر ها منجر به افزایش مقبولیت مردم از ده نمکی می شود.
انشاا... همه ما در مسیر ی حرکت کنیم که رضایت الهی در آن باشد.
آرمان

پانته آ said...

سلام. کاش اول اسم و فامیل اون هنرمندی که روزی محبوب بود را می نوشتید تا بشه کمی حدس زد کی بوده! تا دل خوش باشیم که به اشتباهش پی برده.
مردم تا زمانی هنرمندی را دوست دارن که حس کنند اونهاهم جزئی از خودشون هستن نه در مقابلشون.

Anonymous said...

شما چرا با این همه توانایی گوشه عزلت برگزیدی در پشت وبلاگ شخصیتون حرفهای ناگفته را می زنین؟فکر نمی کنین موقعی که در رسانه فرصتی در اختیارتون قرار میگیره باید هوشیارانه تر عمل کنید و این حرفها را آنجا بزنین.به نظرم نوشتن بعضی از خاطرات خصوصی تون در این وبلاگ و بعد نامه تون به آقای ده نمکی خیلی نامانوس

zahra said...

و استاد مشایخی (به قول شما)در اون لحظه ، در ساحل خلیج فارس فکرش رو هم نمی کرد یکی از دیالوگ های رها (فرشته؟؟؟) توی سوپر استار رو گفته باشه
:))

امید said...

به نظرم محبوبیت یک هنرمند علاوه بر منش شخصیتی او به رفتار اجتماعی او نیز وابسته است. این که چقدر همراه مردم باشد و با خواسته ها و نیازهای مردم همذات پنداری نماید یا حداقل به آنها احترام بگذارد.
بدون هیچ قضاوتی در مورد توان هنری و منش شخصیتی آقای لهراسبی تصور میکنم که ایشان در وقایع پس از انتخابات سال گذشته راهی به جز راه مردم را در پیش گرفتند. ایشان به جای فریاد زدن با مردم و یا حداقل در پیش گرفتن سکوت (کاری که بسیاری از هنرمندان با تجربه تر کردند) خود را دستی دستی در صف هنرمندان ملون و مزور قرار دادند و با این نمک پاشیدن به روی زخم از قلب بسیاری از مردم بیرون رفتند.

Unknown said...

راستش را بخواهید مرگ یک هنرمند زمانی فرا می رسد که او به خدا بی اعتنا شود و تشویق مردم جای رضای خدا را بگیرد
هنرمند واقعی میتونه بی نیاز از شهرت باشد