Thursday, March 18, 2010

بهار نزدیک است


شهر خوابیده ... درست مثل کودک معصومی که لباس عید ندارد ... ومن سایه ات را می بینم و از آن می ترسم ... جه بی منطق است سایه ای که خورشید پشت آن نباشد ... ماه خوابیده ... مرد خسته آخرین قطره های مهتاب را جارو می کند و از تن کوچه ها عیدی می خواهد ... تمام کوچه خوابیده ... درست مثل کودک معصومی که لباس عید ندارد ... ومن سایه ات را می بینم ... حتی باران هم نمی آید ... تا شاید کمی تازه شود این همه زخم ... زمان به نفس افتاده ... زمانه نیز هم ... همه ی ساعتها خوابند ... درست مثل کودک معصومی که لباس عید ندارد ... این خیابانها بهار می خواهند ... ببخشید ... این خیابانها کمی بهار می خواهند ... حتی باران هم نمی آید ... مرد خسته آخرین قطره های مهتاب را نوازش می کند و از جان زمین کمی آسمان می خواهد ... آسمان خوابیده ... چه بی منطق است آسمانی که مهتاب از آن گریزان باشد ... و من سایه ات را می بینم ... عجب دلهره ای دارد این ماهی قرمز ... طفلک از مرگ می ترسد ... و شاید از این همه چرخیدن به دور زندگی ترسیده باشد ... جمعیت زنده ها توی خیابانهای شهر مرگ را دور می زنند تا شاید کمی بهار بیاید ... کمی آسمان ... کمی احساس ... بهار خوابیده ... درست مثل کودک معصومی که لباس عید ندارد ... به عابر ها چند کیلو سفره ی هفت سین بدهید تا سبک سر نباشد کسی در شادی آغاز سال ... و چقدر سایه ی تو از سین سادگی من سنگین تر است ... حتی باران هم نمی آید ... تا کمی نم بخورد این همه تشنه ی معصوم ... باران خوابیده ... و من در هجوم این همه خواب قدم می زنم ... پای پیاده ... تا خود صبح ... می روم اما یاد تو باشد که من هم خواب بودم ... تو بیدار بمان ......... بهار نزدیک است

31 comments:

Anonymous said...

Ziba ziba ziba...

پریزاد said...

آقای رشیدپور فعلن یک عالمه گریه ی قبل از خواب باشد تا برای بهار برگردم
...
:((
:((

دختری در مزرعه said...

بوی باران
بوی سبزه
بوی خاک
شاخه های شسته
باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس
رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگــار

خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتــاب


عیدتون مبارک.. ایام به کام

arezu .h said...

chaeghadr ziba neveshtid aghaye rashidpour,chand bar khoondamesh.,afarin va ahsant bar in ghalame zibaye shoma,bahar zibayi ke dar rah ast bar shoma mobarakkkkk bashee aghaye rashidpour .mamnoonam azatoon be khatere in matne fogholade zibayi ke neveshtin,sepasssssssssssssss,...arezu haghpanah

Anonymous said...

سلام
جناب رشیدپور
زنده زود بدون شما یه برنامه الکی شده مثل بقیه برنامه های صدا و سیما ، حسی به آدم نمیده کی شه این دوران هم خاتمه پیدا کنه.

Anonymous said...

شب طولانی کشیک بیمارستان ، چشمهای پف کرده مثل جغد، تنهائی ، غربت سرد بی بهار، حتی بدون یک سین چه برسد به هفت ! عید شما هم مبارک
علیرضا یزدی

Pj said...

بخواب فرزندم ، به پشت پلک تو دشنام قرن لالایی است .
بهانه در رگ من شیهه میکشد .
نخواب . زمان بیداریست . هنوز بیدارم . هنوز...

Unknown said...

سلام آقاي رشيدپور
پيشاپيش سال نو را به شما تبريك ميگويم و مانند همه زنده رودي ها منتظر بازگشت شما به برنامه خودتان در سال 89 هستم.

Anonymous said...

سلام آقای رشیدپور اول سال نو رو به شما و خانواده ی محترم تبریک می گم بعدا باهاتون قهر می کنم چون جواب سوالام وندادین:(ه

رها said...

كاش اين همه بهاري مي مانديد! چه زيبا و چه تلخ! چقدر بهاري و زمستاني! بهارت مبارك

Arameh.E said...

و چقدر سایه ی تو از سین سادگی من سنگین تر است! این جمله خیلی زیبا بود، اما شاید برعکسش به شما بیشتر میاد...

Anonymous said...

و چقدر سایه ی تو از سین سادگی من سنگین تر است ...چه تعبیر زیبایی ...راستی برنامه شبکه 1(شادباش) رو دیدی؟مثلث شیشه ای رو مسخره میکردند با حضور گلشیفته ...خدایی باحال اداتو در می آورد !!!

hami said...

با سلام خدمت شما دوست عزیز
امیدوارم 1389 هجری خورشیدی بر شما و خانواده محترم و همچنین تمام پارسی زبانان عزیز مبارک باد

ناشناس آشنا said...

به نامت سلام میکنم...
بوی عطرش هوا را پر کرده بود
باران نم نم می بارید
دلش می لرزید اما پر امید
دست خسته اش دیگر نا نداشت
باران نم نم باریده بود
هوا از سکوت پر بود
رهایش کرد و گوشه ای نشست
باران نمی بارید
میدوید تا بینهایت
تا بینهایت... تا

باقی بقایت

ناشناس آشنا said...

راستی یادم رفت
سال خوب وهمراه با سلامتی و
البته پر کاریی برات آرزو می کنم
هلن رو از طرف من ببوس
باقی بقایت

Anonymous said...

ای کاش از روی 9 دی و 22 بهمن یه تقلب کوچولو میکردید و میفهمیدید که عموم مردم واقعا تو کدوم مسیر حرکت میکنن و به چه چیزی عشق و ایمان دارن تا توی امتحان *محبوبیت یا شهرت* مردود نمیشدید!وب شما بسیار ناامیدکننده بود جناب آقای *مخاطب*!نشان دادید که قاطبه ملت ایران براتون از یک عده اقلیت کم ارزش ترند متاسفم

Anonymous said...

ای کاش از روی 9 دی و 22 بهمن یه تقلب کوچولو میکردید و میفهمیدید که عموم مردم واقعا تو کدوم مسیر حرکت میکنن و به چه چیزی عشق و ایمان دارن تا توی امتحان *محبوبیت یا شهرت* مردود نمیشدید!وب شما بسیار ناامیدکننده بود جناب آقای *مخاطب*!نشان دادید که قاطبه ملت ایران براتون از یک عده اقلیت کم ارزش ترند متاسفم

Masoud said...

kheili mardiii

محبوبه said...

سلام آقای رشید پورعزیز
بهار اومده.حتی زودتر از موعد.بهار چه تقصیری داره وقتی شما اصرار دارید که دلتون رو تو زمستون جا بذارید؟!

ساسان.ک said...

سلام...
بهار داره میرسه اما ایا دلهای ادما بهاری میشه فکراشون پاک و بارانی میشه یا این فقط رنگ طبیعت که تغییر میکنه...
نوروز باستانی مبارک
ساسان.ک

سمیرا حسینی نژاد said...

86/2/12
برای کودکی که در ازدحام شهر دستمال
می فروخت

فرقی ندارد ، آسمان لبریز تر شد
باران گرفت ، شرم نگاهش ریزتر شد

آرام در گفت و شنودی با خودش بود
شاید میان او و دل غم تیزتر شد

در آرزوی شاخه ها دستی تکان داد
بیچاره کودک شانه اش پاییز تر شد

آرام در کنج خیابان خواب می دید
شب با همه خاموشیش ،آویز تر شد

این شعر و تقدیم می کنم به همه ی بچه هایی در این روزها چیزی جز سین سایه ندارند

خداوندا قلبهایمان را تاریک و تباه نکن بعد از آنکه هدایت فرمودی

سمیرا حسینی نژاد said...

9/2/86
« ای آب روشن » دیده ام را تازه تر کن
چشمی دوباره بر تنم ، آیینه بر کن

بگذار تا هرچه زمان خواهد براند
زیبایی این آسمان را بیشتر کن

ابری اگر با ما نمانده نیست باکی
خود را رها و آسمان را بارور کن

حتی اگر صدها هزاران خار رویید
اشکی فشان ، دستی بزن ، باران َتر کن

به منم سر بزن عمو رضا دیگه .

خداوندا قلبهایمان را تاریک و تباه نکن بعد از آنکه هدایت فرمودی آمین

سمیرا حسینی نژاد said...

به نام خدا

سلام عمو رضا رشیدپور . عید و به شما و خانوادتون پیشاپیش تبریک میگم . امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق و سربلند باشید .
با آرزوی بهترین ها برای شما . لحظه ی تحویل سال دوستان و من و فراموش نکنید . برامون دعا کنید .

خداوندا قلبهایمان را تاریک و تباه نکن بعد از آنکه هدایت فرمودی آمین

Anonymous said...

تو نميتوني عشق رو راه ببري.عشق،اگر سزاوار بشناسدت،خودش بهت راه ميده
در بهار امسال،سزاوار باش وگرنه ديگه زماني نميمونه...اگه اين بهارم...ه

sahar said...

khaili ziba vali ghamangiz....

Hadise said...

cheqadr qashang....

یک مسافر said...

افتضاح بود اقای رشیدپور
خیلی افتضاح بود
دم عید نوروز و به جای تازه شدن و نفس کشیدن و شاد بودن از نو شدن، اینهمه پر درد بودن
افتضاحه
گند زدی
وقتی حرف قشنگی نداری بزنی مجبور نیستی چیزی بگی شب عیدی

پریزاد said...

می دانم آسمان نگاهش به پرنده است و پرنده خسته از اینهمه زخم زننده ... اما خوشا به حالش که بال و پرش مثل زمین ِ خاکی ٬ تشنه و اسیر نیست
...

حالا که شهر خوابیده برای دخترک بی پناه ِ بهار لالایی بخوان ... از سنبل و بنفشه و ماهی و آرزوهای بر باد رفته ی کودکی اش ترانه و قصه بگو ... می خواهد آرام آرام بخوابد و تو بیدار بمانی بهار من ... تا خود صبح با هر پایی که می آیی فقط چترت را روی سرش بگیر ... نمی خواهد خیال خوابش خیس شود . دخترک امشب تا خود ِ خود ِ صبح گوشه ی سرد خیابان ذهنش را توی دستهایش " ها " می کند و مادر بزرگ می بیند ... و من اما با هزار درد و حسرت ٬ قصه ی سیاه شب را ... قصه ی سیاه سایه ی روشن کودکی که شهرش بیدار است اما سرگردانی هایش یارای مقاومت ِ هیچ خوابی را ندارد ... حتی اگر خواب عیدش باشد ... خاموش ... روشن ... خاموش ... روشن ... و این دخترک ِ کبریت فروش است که با هجوم وحشیانه ی غربت ٬ چشمهایش کیلو کیلو سیل می بارند برای هفت سین ساده ی سفره ی دلت ... برای این تب و لرزهای اندوهناک ِ خیال ... هزار سنگ هم به سینه ی سکوت ِ این سال سرد و معصوم ِ از دست رفته اش بزنی باز هم سبک بال و راضی می رود ... چه بی منطق است خورشیدی که معصومیت ندارد ... و من خوب می دانم که مرد خسته با خنده های مهتابی اش به تن کوچک ِ کوچه عیدی می پاشد ... آن وقت تمام کوچه باران می شود از عشق ... حتی اگر آسمان خشک و خسیس باشد ... حالا که زمین و زمان نفسشان تنگ است ... قسم به جان زمانه باور نمی کنم که ماهی کوچک گلی در انتظار و دلهره ی یک لحظه شادی به خاطر هیچ از ترس سکته کند و زندگی اینهمه بیرحم باشد ... هیچ باور ندارم که این زخمهای کهنه با مرهم زمان هم درمان شوند حتی اگر همه ی ساعتها بیدار باشند ... نمیدانم مهتاب از کدامین سمت آسمان می گریزد و این کمی احساس و کمی شاید بهار در کدامین لحظه طلوع می کنند ؟ و بهار به کدامین سمت ِ آغوش خدا نزدیک تر است ؟ ... به جان خدا نمیدانم
...

بهروز said...

دلم به حال خودمون می سوزه...
یکی اونقدر داره که سبزه ی عیدش باغ چند هکتاریه و یکی اونقدر نداره که شب گشنه نخوابه...
و این است رسم این زمونه...
سال نو مبارک...

هانی said...

سلام رضا جان ...باز هم مثل همیشه نوشتهات پر از احساسه...مثل همیشه...مثل همیشه........

سنا said...

عمورضا سلام
نوشته تون خیلی قشنگ و با احساس بود ای ول
عمو رضا من این نوشته رو پرینت گرفتم و میخوام هر روز بخونمش
راستی عمو رضا یه سوال داشتم این نوشته خلاقیت افکار شماست یا از جایی استخراج کردید آخه برای نت خیلی مهمه
اصلا جه فایده ای داره که من سوال میکنم چون شما هیچ وقت جواب نمدید
عمو رضا ازتون خواهش میکنم که حداقل جواب دوستدارانتو بدید که ما طرفداراتون ناامید نشیم از اومدن به وبلاگتون
عمو رضا خیلی دوستت دارم
راستی عمو رضا هیچ خبری از حامد کمیلی واحسان خواجه امیری ندارید
خیلی دوست دارم بدونم لحظه تحویل سال کجا بودنند
دیگه زیاد حرف نمیزنم مواظب خودت باش عمو رضا
وخیلی ممنون که با نوشته هات آدم میخکوب میکنی
یکی از دوستداران تو
سنا لفتوی
عمو رضا ان شاالله که سال 89 هیچ کس هشتش گرو نهش نباشه الهی آمین( تقلید از بهنوش بختیاری) حال کردی عمو رضا
راستی عمو رضا امروز 8 فروردین تولدمه یعنی امروز میشه 18 سالم خیلی خوشحالم ازاینکه تو روز تولدم دارم با شما حرف میزنم
میدونم حتما الان دارین میگین تولدت مبارک سنا خانم
خیلی ممنون عمو رضا
راستی عمو رضا تاریخ تولد شما کی هست؟
عمو رضا نامردیه اگه جوابمو ندی من ازت چند تا سوال پرسیدم خیلی ضد حاله اگه جواب ندی
ولی خوب با این حال من بازم دوستت دارم
اینم
منid
sima2276@yahoo.com
اسم آی دیمو سیما گذاشتم
خوب خیلی حرف زدم
عمو رضا اگه دوست داشتی نظرمو فقط خودت بخون اگه دلت نمیخواد تائید نکن
عمو رضا برام دعا کن
سنا
در پناه حق